یعنی کاغذ ها درباره ما آدم ها چه گمان می کنند؟
هروقت درد و رنجی بر دلمان سنگینی میکند یا حسابی دلتنگ هستیم شروع به نوشتن میکنیم و آن ها گمان میکنند زندگی فقط غم است اما نباید از حق گذشت، اینطور نیست، کل زندگی غم و غصه و دلتنگی و بدبختی نیست!
چه میشد اگر کاغذ ها از خوشی های زندگی هم خبر داشتند و ما فقط موقع غم و غصه سراغ کاغذ ها نمیرفتیم؟
آیا نباید کاغذ ها را در شادی ها هم شریک کنیم؟
کاغذ های بیچاره فکر میکنند که چقدر سختی ها زیاد هستند و آدم ها غمگین، اما نه، ما شاد هم هستیم، زیاد هم شاد هستیم، فقط مشکلی که ما داریم این است که شکرگزار نیستیم و بدی ها را بیشتر از خوبی ها میبینیم، هرموقع هم که دیگر سختی ها فشار زیادی رویمان می آورند، سمت کاغذ و خودکار میرویم و مینویسم تا خالی شویم. اما این درست نیست؛ این جفا در حق تمامی خودکار ها و کاغذ ها است که فقط سختی ها رویشان نوشته شده باشد، باید شادی ها را هم روی کاغذ بنویسیم؛ اینطوری کاغذ ها میفهمند زندگی شادی هم دارد، آدم ها همیشه غمگین نیستند، زندگی قشنگه، با همه ی سختی هایش...